♦♦---------------♦♦
جنگجو میوه های بسیار شیرین را نمیپسندد و از اینجاست که او زن را دوست دارد، زیرا شیرین ترین زنان باز تلخ است
زن، بهتر از مرد روحیه اطفال را می فهمد ولی مرد از زن به بچه شبیه تر است
در مرد حقیقی، روح طفل نهفته است و روحش برای بازی پرواز می کند
برخیزید ای زنان و روح کودکانه را در مردان برای من کشف کنید. بگذارید عشق شما با شجاعت آمیخته باشد
آن کسی که شما را می ترساند با عشقتان مورد حمله قرار دهید
بگذارید افتخار شما در عشقتان باشد
یک زن شرافت مند، چیز دیگری را مهم نمیشمارد ولی بگذارید افتخار شما در این باشد که همواره بیش از آنچه مورد علاقه اید علاقه مند باشید و هرگز مرتبه اول را از دست ندهید
چنین گفت زرتشت | صفحه ۱۲۹
♦♦---------------♦♦
منم زردشتِ خدانشناس؛ من همواره هر واقعه را در دیگ خود میجوشانم و مادام که به اندازه کافی نجوشیده باشد آن را به عنوان طعمه خود نخواهم پذیرفت
چنین گفت زرتشت | صفحه ۳۲۲
♦♦---------------♦♦
چنین گفت زرتشت اثر فردریش نیچه
o*o*o*o*o*o*o*o
قهوه خوشمزه است
خوشمزگی اش
به همان تلخ بودنش است
وقتی میخوریم تلخی اش را تحویل نمی گیریم ، اما می گوییم چسبید
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست
مثل قهوه می ماند
تلخ است....اما.....لذت بخش
تلخی هایش را تحویل نگیر
بخند و بگو عجب طعمـــی
عاشق اگر می شوید
عاشق رفتار آدم ها نشوید
آدمها گاهی حالشان خوبست، گاهی بد
رفتارشان متأثر از حالشان است
عاشق افکارشان شوید
افکار حتی در بدترین حال آدم ها هم
تغییر نمی کند
ته خیار
خوابش نمیبُرد . بلند شد ؛ خیاری از میوهخوری روی میز برداشت . خواست پوست بکند و بخورد
خوب نمیدید. عینکش را زد، کارد را برداشت ، سر و ته خیار را نگاه کرد گُل ریز و پژمردهای به سرِ خیار چسبیده بود
به تابلویی که روی کمد بود نگاه کرد. هر وقت میخواست خیار بخورد، آن را میدید و لبخند میزد
« زندگی به خیار میماند، تهاش تلخ است »
دوستش گفته بود
از قضا سرش تلخ است. مردم اشتباه میکنند. سروته خیار را اشتباه میگیرند. سر خیار آن جایی است که زندگیِ خیار آغاز میشود. یعنی از میان گُلی که به ساقه و شاخه چسبیده به دنیا میآید و لبخند نمیزند. رشد میکند، پیش میرود تا جایی که دیگر قدرت قد کشیدن ندارد. میایستد و دیگر هیچ، یعنی تمام. پایان زندگیِ خیار
این طور نیست، جانم. یعنی میگویی همهی مردم اشتباه میکنند و تو درست میگویی
بله، من دلیل خودم را دارم. تو هم دلیل خودت را داری، میخواهی آغاز زندگیت را که تلخ بوده بِکَنی و بندازی دور. و دلت را به گُل کوچک و پژمردهی پایان خوش کنی، بدبخت
حالا چه فرقی میکند که ته خیار کجایش باشد
خیلی فرق میکند. تا زمانی که خیار چیز خوراکی است، مهم نیست که سروتهاش کجاست. اما همین که آن را به زندگی تشبیه کردیم، موضوع فرق میکند